بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت دوم)
...ادامه مطالب قبل
دیدار از احوال ظالمین
هدایت: الآن به منزلی خواهیم رسید که در آنجا گروه گروه از ظالمین در طبقات عذاب متفاوت قرار دارند و در عذاب قهر خدا به سر می برند، از این به بعد دیگر می خواهم تو از خود آنها علت عذابشان را بپرسی و پندگیری و خدا را همیشه حاضر و ناظر بدانی.
گفتم: چشم، اما اگر زحمتی نیست در مواردی که یاد آوری نکته ای که فراموش کردم لازم باشد تذکر بفرمایید تا این سفر تکمیل گردد.
هدایت: در این منزل با کسانی دیدار و گفت و گو خواهی داشت که به ظالمین معروف هستند.
ظالمین در اینجا در طبقات مختلف از آتش قرار دارند؛ چون ظلمی که مرتکب شدند با هم متفاوت است. در بعضی از این طبقات، مباشرین ظلم در عذابند، و گروهی دیگر به خاطر کمک به ظالمین عذاب می شوند.
و گروهی به خاطر اینکه ظالمین را دوست داشتند در عذابند.
آری اینها علاوه بر ظلمی است که بر خودشان کردند...
من یک لحظه فرمایش هدایت را قطع کردم و با تعجب گفتم:
اینها به خودشان هم ظلم کردند؟
هدایت فرمود: آری اینها به خودشان نیز ظلم کردند؛ چرا که ظلم بر دیگران حرام است، و اینها آن را مرتکب شدند و با این ارتکاب آتش غضب الهی را خریدند.
آیا کسی که خود را دانسته به آتش می اندازد به خود ظلم نمی کند؟
در حالی که جایگاه اصلی انسان بهشت است نه جهنم و سپس اینها به هم نوع خود که ارزششان از کعبه بالاتر بود ظلم کردند.
اینها با رواج فساد در جوامع بشری، همدستان ابلیس لعین شدند،انسانیت را منزوی کردند و بالاخره انسان را در رسیدن به محبوب خویش باز داشتند.
گفتم: سرورم، آقای من! با این سخن شیرین و دلپذیرت و دیدن عذاب ظالمین که انتقام هر ذره از آه های مظلومین می باشد، آرامش خاطرم زیاد شد، اجازه بفرمایید درباره ی ظالمین و رابطه اعمالشان در دنیا بپرسم.
هدایت: محظوری نیست، ظالمین «لعنهم الله» موظفند به تو پاسخ دهند. برویم که راه باز است و عبرت زیاد.
از یک وادی گذشتیم، کم کم به کویری سوزناک رسیدیم. دیگر قدمها قادر نبودند به حرکت ادامه دهند، عرق از سر و صورت و تمام بدنم سرازیر شده، تشنگی بر تمام وجودم غلبه کرده بود، دیگر حال حرف زدن نداشتم ویک دفعه به زمین افتادم و دستم سوخت، سریع بپا خواستم، فریاد برآوردم آی هدایت اینجا کجاست، من تا به حال این قدر رنج ندیده بودم؟
هدایت گفت: اینجا وادی نزدیک منزل ظالمین است و حرارت آتش به قدری زیاد است که اطراف آن نیز متاثر شده است.
گفتم: قربانت گردم من نخواستم، من نمی خواهم احوال ظالمین را ببینم، «گر خانه کس است یک حرف بس است».
گفت: عجب! خیلی بی طاقت شدی، اگر تو جای آنها بودی چه می کردی؟
گفتم: خدا را سپاس گزارم که مرا نجاتم داد و من جای آنها نیستم.
عزیزم! من حتی به آتش چوب کبریت دنیا، دوام نداشتم و ندارم، چه رسد به این آتش که از غضب و قهر خدا نشات گرفته.
هدایت: خواستم بفهمی که آنها چه می کشند.
به راه ادامه دادیم تا رسیدیم به یک دروازه که در سر آن نوشته شده بود، «منزلگاه همیشگی ظالمین».
آری ما به آن منزل رسیدیم ، اما دود سیاه، که آتش در لابلای آن مخفی شده بود آن منطقه را پوشانده بود و صدای ناله ها و شیون معذبین بر فلک می رسید (سوره کهف آیه ی 29 : «انا اعتدن للظالمین نارا احاط بهم سرداقها و ان یستغیثو یغائو بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقا».)
خدایا چقدر این آتش هولناک و سهمگین است پروردگارا تو را شکر می کنم که دستم را گرفتی و مرا از این مهلکه نجات دادی.
خداوندا بر رسول گرامیت و آل او درود فرست که با زحمات شبانه روزی آنها در سالیان دراز، ما هدایت یافتیم و این نجات، ثمره مشقتهایی است که آنها متحمل شدند.
در این فکر بودم و با خدای خود خلوت کرده بودم که صدایی مهیب و خشن افکار مرا به هم زد و من از هراس آن صدا از جا پریدم و گفتم:
چه شده، چه خبره؟
هدایت : یکی از ظالمین تو را صدا می زند.
(رو کردم به طرف ظالم) گفتم: چیه، چه کار داری؟
ظالم گفت: از خدایت بخواه، یک روز از عذاب ما کم کند. (سوره ی غافر آیه ی 49 : «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعو ربکم یخفف عنا یوما من العذاب». )
گفتم: اولا این درخواست تو از حیطه قدرت من خارج است و تو باید از ماموران خدا مسئلت کنی و دوم اینکه اینجا درخواست شدیدتر کردن عذاب اجابت می شود، نه کاستن عذاب. (سوره تبا آیه 78 : «فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا» )
ظالم: از آنها خواستیم ولی عذاب را بیشتر کردند.
گفتم: بله، من هم گفتم که اینجا برای زیادی عذاب راهی است ولی برای کم شدن آن هرگز.
آری ظالم، خدا را شکر که عذاب الیم را دچارتان کرد، یادت می آید آن زمان که پیامبران الهی، اوصیای آنها و اولیای خدا فریاد می زدند. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» ((سوره ی تحریم آیه ی 6 : « یا ایها الذین آمنو قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...» یعنی : ای کسانی که ایمان آوردید خود و اهلتان را از آتش جهنم نگه دارید، آتشی که مردم و بتها آن آتش هستند. ))
یادت می آید مظلوم از تو استمداد می کرد از شکنجه هایی که می دادی یک ذره کم کنی و تو از کینه ای که از ایمان و تقوای او به دل داشتی او را بیشتر شکنجه می دادی؟
آیا به یاد داری به زیر دستانت به قهقهه و تمسخر دستور می دادی هیچ به مومنین رحم نکنند و تا توانستند آنها را شکنجه روحی و جسمی دهند؟
آری خداوند هرگز وعده اش تخلف نمی یاید. (( سوره ی حج آیه ی 47 : «یستجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون». ))
خدایا عذابت را بر اینها چند برابر کن و بر آنها لعنت کن. ((سوره ی احزاب آیه ی 68 : «ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا» ))
گفتم: ای دروغگو شما در دنیا هم کذاب بودید و در اینجا نیز دروغ می گویید. ملعون خدا می داند که شما دروغ می گویید. لذا قبلا هم که این درخواست را کرده بودید، خداوند قبول نفرمود.
هدایت گفت: خوب عقده دلت را خالی کردی، عجب حرفهایی زدی، آفرین بر تو که به جا و راست گفتی.
بعد من رو کردم به ظالم و گفتم: از حال خودت به ما بگو در دنیا چه کردی که به این عذاب الهی گرفتار شدی؟
ظالم از اعمالش در دنیا می گوید:
راستش من بسیار گنهکارم، غاصب، ظالم، فاسد، تکبر، غرور، خودپسندی و خود خواهی، تضییع حق دیگران، آبروریزی، حق را ناحق کردن، ناحق را حق کردن و هر چه که از گناه تصور کنی من به آن متصف هستم.
گفتم: اگر چنین نبودی که جای تو اینجا نبود. اینک داستانت را تعریف کن.
ظالم: من حق را از صاحبان حق به زور و حیله تصاحب نمودم، حکومت را که فقط از آن خداست و خدا آن را به اولیای خود تفویض کرده بود تا بندگان خدا را به راه درست هدایت کنند تا نماز را اقامه کنند و بندگی خداوند را به نحو شایسته بجا آورند از دستشان گرفتم.
ما برای اینکه چند صباحی با زرق و برق مادیات دنیوی خوش باشیم، امر به معروف و نهی از منکر را به مرور زمان از میان مردم برداشتیم و فساد را رواج دادیم. آنچه حلال خدا بود، حرام نمودیم و آنچه حرام بود، حلال جلوه دادیم. ((سوره ی بقره آیه 75 : «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون».)) و مردم را با فرهنگ ابتذال، همسو کردیم و باطل را چنان جلوه دادیم که فکر کنند هر چه ما می گوییم احکام خداست و برای ادعای خود روایاتی را به نفع خود به دروغ جعل کردیم، و به مرور زمان بر گُرده شان، نشستیم و این مردم را در مقابل اولیای خداوند که افرادی راستگو و درستکار بودند و دلسوز، قرار دادیم و تا اینکه تبلیغات سوء ما در مردم تاثیر گذاشت، با اینکه مردم به درستکاری آنها اعتقاد داشتند اما برای قتل و نابودی آنها مسابقه می دادند.
گفتم: چطور این کارها را می کردید؟
ظالم: ببین مردم چند دسته اند. گروهی عوام اند و گروه دیگری خواص و گروه سوم کسانی هستند که نه از این طرفی و نه آن طرفی هستند.
ما ابتدا گروه خواص را، البته آنهایی که شناختشان نسبت به دین عمیق نبود ولی در جامعه جا زده بودند، خریدیم و با وعده و وعید با خود همراه نمودیم و به بعضی پست و مقام دادیم.
از این خواص، عده ای که بسیار خوب بودند و ایمانشان در دلشان روسخ کرده بود و واقعا خداوند را در همه حال مدنظر داشتند و اینها رهبران واقعی و جانشینان به حق رسول الله بودند تا توانستیم آنها را منزوی کرده و با حیله و مکرهای فراوان حضور فیزیکی آنها را از بین مردم برداشتیم.
گفتم: چه کار کردی که آنها دیگر در بین مردم نباشند؟
ظالم: اگر راهی بود که از حضور آنها به نفع حکومت غاصبانه استفاده شود از آن راه می رفتیم چنان که هارون الرشید فکر می کرد اگر علی بن موسی الرضا علیه السلام را ولیعهد خود کند مردم به خاطر خوبی آنها فکر می کنند او هم خوب است و او هر چه خواست می تواند عملی کند و بعد هر وقت می دید اینها هر لحظه حضور داشته باشند به همان میزان پایه های حکومتشان را متزلزل می کنند مثلا یادم می آید که علی بن موسی الرضا علیه السلام یکبار خواست نماز عید بخواند و کار دیگری نداشت اما آن نماز چون به شیوه واقعی می خواست برگزار شود او مانع شد و نگذاشت بخواند.
و اگر می دیدیم اوضاع و احوال در بین مردم به خاطر سکوت مردم و ترک امر به معروف و نهای از منکر مساعد است. آنها را از بین می بردیم. و این کار به چند صورت انجام می گرفت:
اول اینکه سالها آنها را در حبس نگه می داشتیم وقتی می دیدیم در بین مردم دیگر به آن صورت مطرح نیستند سر به نیستشان می کردیم. و برای اینکه قتل ما موجب قیام مردم نشود آنها را به صورت مرموزی می کشتیم و بعد شایع می کردیم مریض شدند و به اجل طبیعی مردند.
دوم اینکه از ان عده ای از خواص که مردم را به قیام بر علیه ما دعوت می کردند و حاضر نبودند با ما سر سازش فرود بیاورند و از طرفی چون عده ای را داشتند که تا آخرین قطره خون از ایشان و کیان و ارزشهای اسلامی دفاع کنند آنها را به عنوان خارجیان، ((سوره اعراف آیه ی 162 : «فبدل الذین ظلموا منهم قولا غیر الذی قیل لهم».)) یعنی کسانی که بر علیه حکومت اسلامی قیام کردند به مردم معرفی می کردیم.
و سپس با تشکیل جبهه جنگ، مردم را برای نابودی آنها روانه می کردیم. و برای اینکه مردم ما را باور کنند از آن عده خواصی که با پول و جاه و مقام آنها را خریده بودیم، مثل «شریح قاضی» و دیگران استفاده می کردیم تا به وسیله فتوایی مبنی بر اینکه قتل این عده واجب است اقدام کنند. (( چنان که در مورد امام حسین علیه السلام و زید بن علی این کار را کردند. ))
آنگاه هزاران نفر را برای محو کامل خدا جویان، روانه کارزار می کردیم.
آن ظالم در حالی که از ظلمهای خود می گفت من به یاد امام حسین علیه السلام اشک می ریختم چون با او چنین کردند و بر صغیر و کبیر رحم نکردند و اهل و عیال و فرزند رسول الله (ص) را به وضع خفت باری به اسارت بردند.
ظالم خطاب به من گفت: چرا اشک می ریزی؟
گفتم: شما که سازنده این ماجراها هستید عمق جنایتهایی که کردید می دانید از من می پرسی چرا گریه می کنم؟
مگر من سنگم که اشک نریزم در حالی که بر قتل پسر پیغمبر اسلام سنگ نیز اشک ریخت، زمین و زمان گریستند، جبرئیل امین گریست و ...
مثل ابر بهاری، اشک از گونه های من سرازیر می شد.
موضوع مطلب :