Susa Web Tools
آذر 92 - بهشت و جهنم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بهشت و جهنم
جمعه 92 آذر 15 :: 11:59 عصر ::  نویسنده : ali farzadfar       

بخشی از حالات جهنم و عذابهای جهنمیان (قسمت دوم)

...ادامه مطالب قبل

دیدار از احوال ظالمین

 

هدایت: الآن به منزلی خواهیم رسید که در آنجا گروه گروه از ظالمین در طبقات عذاب متفاوت قرار دارند و در عذاب قهر خدا به سر می برند، از این به بعد دیگر می خواهم تو از خود آنها علت عذابشان را بپرسی و پندگیری و خدا را همیشه حاضر و ناظر بدانی.

گفتم: چشم، اما اگر زحمتی نیست در مواردی که یاد آوری نکته ای که فراموش کردم لازم باشد تذکر بفرمایید تا این سفر تکمیل گردد.

هدایت: در این منزل با کسانی دیدار و گفت و گو خواهی داشت که به ظالمین معروف هستند.

ظالمین در اینجا در طبقات مختلف از آتش قرار دارند؛ چون ظلمی که مرتکب شدند با هم متفاوت است. در بعضی از این طبقات، مباشرین ظلم در عذابند، و گروهی دیگر به خاطر کمک به ظالمین عذاب می شوند.

و گروهی به خاطر اینکه ظالمین را دوست داشتند در عذابند.

آری اینها علاوه بر ظلمی است که بر خودشان کردند...

من یک لحظه فرمایش هدایت را قطع کردم و با تعجب گفتم:

اینها به خودشان هم ظلم کردند؟

هدایت فرمود: آری اینها به خودشان نیز ظلم کردند؛ چرا که ظلم بر دیگران حرام است، و اینها آن را مرتکب شدند و با این ارتکاب آتش غضب الهی را خریدند.

آیا کسی که خود را دانسته به آتش می اندازد به خود ظلم نمی کند؟

در حالی که جایگاه اصلی انسان بهشت است نه جهنم و سپس اینها به هم نوع خود که ارزششان از کعبه بالاتر بود ظلم کردند.

اینها با رواج فساد در جوامع بشری، همدستان ابلیس لعین شدند،انسانیت را منزوی کردند و بالاخره انسان را در رسیدن به محبوب خویش باز داشتند.

گفتم: سرورم، آقای من! با این سخن شیرین و دلپذیرت و دیدن عذاب ظالمین که انتقام هر ذره از آه های مظلومین می باشد، آرامش خاطرم زیاد شد، اجازه بفرمایید درباره ی ظالمین و رابطه اعمالشان در دنیا بپرسم.

هدایت: محظوری نیست، ظالمین «لعنهم الله» موظفند به تو پاسخ دهند. برویم که راه باز است و عبرت زیاد.

از یک وادی گذشتیم، کم کم به کویری سوزناک رسیدیم. دیگر قدمها قادر نبودند به حرکت ادامه دهند، عرق از سر و صورت و تمام بدنم سرازیر شده، تشنگی بر تمام وجودم غلبه کرده بود، دیگر حال حرف زدن نداشتم ویک دفعه به زمین افتادم و دستم سوخت، سریع بپا خواستم، فریاد برآوردم آی هدایت اینجا کجاست، من تا به حال این قدر رنج ندیده بودم؟

هدایت گفت: اینجا وادی نزدیک منزل ظالمین است و حرارت آتش به قدری زیاد است که اطراف آن نیز متاثر شده است.

گفتم: قربانت گردم من نخواستم، من نمی خواهم احوال ظالمین را ببینم، «گر خانه کس است یک حرف بس است».

گفت: عجب! خیلی بی طاقت شدی، اگر تو جای آنها بودی چه می کردی؟

گفتم: خدا را سپاس گزارم که مرا نجاتم داد و من جای آنها نیستم.

عزیزم! من حتی به آتش چوب کبریت دنیا، دوام نداشتم و ندارم، چه رسد به این آتش که از غضب و قهر خدا نشات گرفته.

هدایت: خواستم بفهمی که آنها چه می کشند.

به راه ادامه دادیم تا رسیدیم به یک دروازه که در سر آن نوشته شده بود، «منزلگاه همیشگی ظالمین».

آری ما به آن منزل رسیدیم ، اما دود سیاه، که آتش در لابلای آن مخفی شده بود آن منطقه را پوشانده بود و صدای ناله ها و شیون معذبین بر فلک می رسید (سوره کهف آیه ی 29 : «انا اعتدن للظالمین نارا احاط بهم سرداقها و ان یستغیثو یغائو بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقا».)

خدایا چقدر این آتش هولناک و سهمگین است پروردگارا تو را شکر می کنم که دستم را گرفتی و مرا از این مهلکه نجات دادی.

خداوندا بر رسول گرامیت و آل او درود فرست که با زحمات شبانه روزی آنها در سالیان دراز، ما هدایت یافتیم و این نجات، ثمره مشقتهایی است که آنها متحمل شدند.

در این فکر بودم و با خدای خود خلوت کرده بودم که صدایی مهیب و خشن افکار مرا به هم زد و من از هراس آن صدا از جا پریدم و گفتم:

چه شده، چه خبره؟

هدایت : یکی از ظالمین تو را صدا می زند.

(رو کردم به طرف ظالم) گفتم: چیه، چه کار داری؟

ظالم گفت: از خدایت بخواه، یک روز از عذاب ما کم کند. (سوره ی غافر آیه ی 49 : «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعو ربکم یخفف عنا یوما من العذاب». )

گفتم: اولا این درخواست تو از حیطه قدرت من خارج است و تو باید از ماموران خدا مسئلت کنی و دوم اینکه اینجا درخواست شدیدتر کردن عذاب اجابت می شود، نه کاستن عذاب. (سوره تبا آیه 78 : «فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا» )

ظالم: از آنها خواستیم ولی عذاب را بیشتر کردند.

گفتم: بله، من هم گفتم که اینجا برای زیادی عذاب راهی است ولی برای کم شدن آن هرگز.

آری ظالم، خدا را شکر که عذاب الیم را دچارتان کرد، یادت می آید آن زمان که پیامبران الهی، اوصیای آنها و اولیای خدا فریاد می زدند. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» ((سوره ی تحریم آیه ی 6 : « یا ایها الذین آمنو قو انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...» یعنی : ای کسانی که ایمان آوردید خود و اهلتان را از آتش جهنم نگه دارید، آتشی که مردم و بتها آن آتش هستند. ))

یادت می آید مظلوم از تو استمداد می کرد از شکنجه هایی که می دادی یک ذره کم کنی و تو از کینه ای که از ایمان و تقوای او به دل داشتی او را بیشتر شکنجه می دادی؟

آیا به یاد داری به زیر دستانت به قهقهه و تمسخر دستور می دادی هیچ به مومنین رحم نکنند و تا توانستند آنها را شکنجه روحی و جسمی دهند؟

آری خداوند هرگز وعده اش تخلف نمی یاید. (( سوره ی حج آیه ی 47 : «یستجلونک بالعذاب و لن یخلف الله وعده و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون». ))

خدایا عذابت را بر اینها چند برابر کن و بر آنها لعنت کن. ((سوره ی احزاب آیه ی 68 : «ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا» ))

گفتم: ای دروغگو شما در دنیا هم کذاب بودید و در اینجا نیز دروغ می گویید. ملعون خدا می داند که شما دروغ می گویید. لذا قبلا هم که این درخواست را کرده بودید، خداوند قبول نفرمود.

هدایت گفت: خوب عقده دلت را خالی کردی، عجب حرفهایی زدی، آفرین بر تو که به جا و راست گفتی.

بعد من رو کردم به ظالم و گفتم: از حال خودت به ما بگو در دنیا چه کردی که به این عذاب الهی گرفتار شدی؟

ظالم از اعمالش در دنیا می گوید:

راستش من بسیار گنهکارم، غاصب، ظالم، فاسد، تکبر، غرور، خودپسندی و خود خواهی، تضییع حق دیگران، آبروریزی، حق را ناحق کردن، ناحق را حق کردن و هر چه که از گناه تصور کنی من به آن متصف هستم.

گفتم: اگر چنین نبودی که جای تو اینجا نبود. اینک داستانت را تعریف کن.

ظالم: من حق را از صاحبان حق به زور و حیله تصاحب نمودم، حکومت را که فقط از آن خداست و خدا آن را به اولیای خود تفویض کرده بود تا بندگان خدا را به راه درست هدایت کنند تا نماز را اقامه کنند و بندگی خداوند را به نحو شایسته بجا آورند از دستشان گرفتم.

ما برای اینکه چند صباحی با زرق و برق مادیات دنیوی خوش باشیم، امر به معروف و نهی از منکر را به مرور زمان از میان مردم برداشتیم و فساد را رواج دادیم. آنچه حلال خدا بود، حرام نمودیم و آنچه حرام بود، حلال جلوه دادیم. ((سوره ی بقره آیه 75 : «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون».)) و مردم را با فرهنگ ابتذال، همسو کردیم و باطل را چنان جلوه دادیم که فکر کنند هر چه ما می گوییم احکام خداست و برای ادعای خود روایاتی را به نفع خود به دروغ جعل کردیم، و به مرور زمان بر گُرده شان، نشستیم و این مردم را در مقابل اولیای خداوند که افرادی راستگو و درستکار بودند و دلسوز، قرار دادیم و تا اینکه تبلیغات سوء ما در مردم تاثیر گذاشت، با اینکه مردم به درستکاری آنها اعتقاد داشتند اما برای قتل و نابودی آنها مسابقه می دادند.

گفتم: چطور این کارها را می کردید؟

ظالم: ببین مردم چند دسته اند. گروهی عوام اند و گروه دیگری خواص و گروه سوم کسانی هستند که نه از این طرفی و نه آن طرفی هستند.

ما ابتدا گروه خواص را، البته آنهایی که شناختشان نسبت به دین عمیق نبود ولی در جامعه جا زده بودند، خریدیم و با وعده و وعید با خود همراه نمودیم و به بعضی پست و مقام دادیم.

از این خواص، عده ای که بسیار خوب بودند و ایمانشان در دلشان روسخ کرده بود و واقعا خداوند را در همه حال مدنظر داشتند و اینها رهبران واقعی و جانشینان به حق رسول الله بودند تا توانستیم آنها را منزوی کرده و با حیله و مکرهای فراوان حضور فیزیکی آنها را از بین مردم برداشتیم.

گفتم: چه کار کردی که آنها دیگر در بین مردم نباشند؟

ظالم: اگر راهی بود که از حضور آنها به نفع حکومت غاصبانه استفاده شود از آن راه می رفتیم چنان که هارون الرشید فکر می کرد اگر علی بن موسی الرضا علیه السلام را ولیعهد خود کند مردم به خاطر خوبی آنها فکر می کنند او هم خوب است و او هر چه خواست می تواند عملی کند و بعد هر وقت می دید اینها هر لحظه حضور داشته باشند به همان میزان پایه های حکومتشان را متزلزل می کنند مثلا یادم می آید که علی بن موسی الرضا علیه السلام یکبار خواست نماز عید بخواند و کار دیگری نداشت اما آن نماز چون به شیوه واقعی می خواست برگزار شود او مانع شد و نگذاشت بخواند.

و اگر می دیدیم اوضاع و احوال در بین مردم به خاطر سکوت مردم و ترک امر به معروف و نهای از منکر مساعد است. آنها را از بین می بردیم. و این کار به چند صورت انجام می گرفت:

اول اینکه سالها آنها را در حبس نگه می داشتیم وقتی می دیدیم در بین مردم دیگر به آن صورت مطرح نیستند سر به نیستشان می کردیم. و برای اینکه قتل ما موجب قیام مردم نشود آنها را به صورت مرموزی می کشتیم و بعد شایع می کردیم مریض شدند و به اجل طبیعی مردند.

دوم اینکه از ان عده ای از خواص که مردم را به قیام بر علیه ما دعوت می کردند و حاضر نبودند با ما سر سازش فرود بیاورند و از طرفی چون عده ای را داشتند که تا آخرین قطره خون از ایشان و کیان و ارزشهای اسلامی دفاع کنند آنها را به عنوان خارجیان، ((سوره اعراف آیه ی 162 : «فبدل الذین ظلموا منهم قولا غیر الذی قیل لهم».)) یعنی کسانی که بر علیه حکومت اسلامی قیام کردند به مردم معرفی می کردیم.

و سپس با تشکیل جبهه جنگ، مردم را برای نابودی آنها روانه می کردیم. و برای اینکه مردم ما را باور کنند از آن عده خواصی که با پول و جاه و مقام آنها را خریده بودیم، مثل «شریح قاضی» و دیگران استفاده می کردیم تا به وسیله فتوایی مبنی بر اینکه قتل این عده واجب است اقدام کنند. (( چنان که در مورد امام حسین علیه السلام و زید بن علی این کار را کردند. ))

آنگاه هزاران نفر را برای محو کامل خدا جویان، روانه کارزار می کردیم.

آن ظالم در حالی که از ظلمهای خود می گفت من به یاد امام حسین علیه السلام اشک می ریختم چون با او چنین کردند و بر صغیر و کبیر رحم نکردند و اهل و عیال و فرزند رسول الله (ص) را به وضع خفت باری به اسارت بردند.

ظالم خطاب به من گفت: چرا اشک می ریزی؟

گفتم: شما که سازنده این ماجراها هستید عمق جنایتهایی که کردید می دانید از من می پرسی چرا گریه می کنم؟

مگر من سنگم که اشک نریزم در حالی که بر قتل پسر پیغمبر اسلام سنگ نیز اشک ریخت، زمین و زمان گریستند، جبرئیل امین گریست و ...

مثل ابر بهاری، اشک از گونه های من سرازیر می شد.

 




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 11:58 عصر ::  نویسنده : ali farzadfar       

حال اهل جهنم از نظر امام باقر علیه السلام

عمرو بن ثابت از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

«اهل آتش جهنم در آنجا از شدت عذاب دوزخ همانند سگ و گرگ عوعو میکنند و زوزه می کشند. ای عمرو نظر و گمانت چیست در مورد قومی که مرگی برایشان نیست و عذابشان تخفیف پیدا نخواهد کرد؟ بسیار تشنه اند. بسیار گرسنه اند. چشمشان کور، گوششان کر و زبانشان لال است. صورتشان سیاه است. بسیار نادم و پشیمان هستند. مورد غضب واقع شده اند. از عذاب، رحم نمی شوند و عذابشان کم نمی گردد. در آتش دوزخ شعله می کشند و می سوزند. از ماء حمیم خواهند نوشید. از زقوم خواهند خورد.

با گرزهای آهنین و آتشین زده خواهند شد و ملائکه غلاظ و شداد هیچ رحمی به آنان نخواهند کرد. آنان به رو به آتش کشیده خواهند شد. با شیاطین همنشین و رفیق خواهند شد. در غل و زنجیر بسته خواهند شد.

هر چه داد و فریاد کنند کسی جوابشان را نخواهد داد. اگر چیزی بخواهند حاجتشان برآورده نخواهد شد.

 این است حال کسی که داخل در آتش جهنم و دوزخ گردد. (بحار، ج8، ص281)

چهار طایفه که عذابشان شدید است

امام صادق علیه السلام از پدر گرامیش و آن حضرات از علی علیه السلام و او از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود:

«چهار طایفه هستند که در جهنم به خاطر عذاب شدیدشان اهل جهنم را اذیت و آزار می دهند؛ در جهنم از ماء حمیم می نوشند و صدای واویلایشان بلند می شود. بعضی از اهل دوزخ به بعضی دیگر می گویند: گناه اینان چیست که عذابشان اینقدر شدید است که ما را هم اذیت می کند؟

یکی از این چهار طایفه: در تابوتی از آتش، معلق و آویزان است.

طایفه دوم: امعاء و احشایشان روی زمین کشیده می شود.

طایفه سوم: از دهانشان خون و چرک جاری است.

طایفه چهارم: گوشت بدن خودش را می خورد.

آنگاه اهل جهنم از فرشته عذابی که موکل بر اینان است می پرسند که: تقصیر و گناه کسی که در داخل تابوت آتش آویزان است چیست؟ می گوید: این شخص وقتی مرد، حق الناس در گردنش بود که نه خودش ادا کرد و نه وصیت به ادا و وفای دین کرد.

سپس می پرسند: گناه کسی که دل و روده و امعاء و احشایش روی زمین کشیده می شود چیست که هم خودش در عذاب است و هم ما را اذیت می کند؟ می گوید: او کسی است که از بول اجتناب نمی کرد که کجا بریزد و کجا ترشح کند.

می پرسند: گناه طایفه سوم چیست که خون و چرک از دهانشان جاری است و از شدت عذابشان ما هم متعذی هستیم؟

می گو ید: او کسی است که حرفهای بد و خبیس می زده و به مردم نسبت های ناروا می داده.

آنگاه می پرسند: طایفه چهارم چه گناهی کرده اند که گوشت بدنشان را می خورند و چنان در اینجا معذبند که ما را هم اذیت و آزار می رسانند؟ می گوید: آنان با غیبت و سخن چینی گوشت مردم را می خورده اند» (بحار الانوار، ج8، ص280)

جزای حکمرانی که به عدل عمل نکند

هشام بن عبدالملک در زمان خلافتش به حج رفت. در مکه معظمه دستور داد شخصی را که از صحابه پیامبر باشد پیدا کنند و نزد وی ببرند. به او گفتتند: دیگر از صحابه کسی باقی نمانده است و همگی وفات کرده اند.

گفت: اگر کسی از صحابه زنده نیست، یکی از افراد تابعین و شاگردان صحابه را بیاورند.

گماشتگان خلیفه طاووس یمانی فیقه دانشمند معروف مدینه را پیدا کردند و به نزد خلیفه اموی بردند.

وقتی «طاووس» وارد مجلس خلیفه شد تا نزدیک فرش جلو آمد و در آنجا نعلین را از پای در آورد، علاوه طبق معمول نگفت: السلام علیک یا امیرالمومنین و بدون ذکر کنیه و لقب خلیفه گفت: سلام! سپس در مقابل هشام نشست!

آنگاه گفت: هشام چطوری؟! هشام سخت خشمگین شد و این سخنان میان آنها رد و بدل گردید.

خلیفه: ای طاووس!چرا چنین کردی؟

طاووس یمانی: مگر چه کردم؟ خشم هشام بیشتر شد.

خلیفه: نعلینت را کنار فرش من در آوردی و مرا به کنیه و لقب یاد نکردی و طبق معمول سلام ننمودی، بعد هم مقابل من نشسته و می گویی هشام چطوری؟!

طاووس یمانی: ای هشام! بیرون آوردن نعلین در کنار فرش تو چه اشکالی دارد؟ من روزی پنج بار آن را در پیشگاه خداوند بیرون می آورم، و خدا هم به من خشم نمی کند.

علت اینکه به تو «امیرالمومنین» نگفتم این است که همه مردم از «امیرالمومنین» بودن تو راضی نیستند، من هم نخواستم به تو دروغ بگویم

و اینکه تو را به کنیه نخواندم (و ابو فلان نگفتم) بدین لحاظ است که خداوند دوستان خود را به نام یاد کرده و فرموده است:

یا داود و یا یحیی و یا عیسی ولی دشمنانش را به کنیه یاد نموده و می فرماید: «تبّت یدا ابی لهب» و اینکه گفتی چرا در مقابل من نشستی؟

من از امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می گفت: هر گاه خواستی به مردی از دوزخیان نگاه کنی به مردی نگاه کن که نشسته است و عده ای در اطرافش ایستاده اند

خیلفه: ای طاووس مرا موعظه کن

طاووس یمانی: از امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که می فرمود: مارهایی در جهنم است که به بزرگی تل ها می باشد، و عقرب هایی است به اندازه قاطر.

کار آنها این است که هر حکمرانی را که در میان رعیت با عدالت رفتار نکند می گزد و نیش می زنند. پس طاووس برخاست و رفت. (داستانهای ما، ج2، ص65)

جایگاه متکبران و حکام جور در جهنم

در جهنم کوهی است که به آن «صعدا» گفته می شود. و در صعدا بیابانی  است که «سقر» نام دارد. و در سقر چاهی است که «هبهب» نام دارد. وقتی درِ آن چاه برداشته شود اهل آتش از حرارت آن ضجه می زنند و آنجا جایگاه جباران و متکبران و حکام جور است. (بحار، ج8، ص297)

جایگاه منافقین در جهنم

« ان المنافیقن فی الدرک السفل من النار»

یعنی: «منافقین در پایین ترین طبقه جهنم قرار دارند. بعضی هم گفته اند که: منافیقن در تابوتهایی از آهن هستند که در جهنم بر روی آتش آویزان است و ایشان در داخل تابوتهای آهنی گداخته که هیچ راه فرار هم ندارد جزغاله می شوند. (بحار، ج8، ص241)

چه کسانی به جهنم می روند

چند طایفه اند که ایشان را به رو در آتش جهنم می اندازند. اولین دسته که مورد حساب و مواخذه واقع می گردند، کسانی هستند که عمرشان را در تحصیل علم گذرانده اند. وقتی که از ایشان پرسیده می شود در مقابل عقل و فهمی که خدای تعالی به شما داد چه کرده اید؟ می گویند: پروردگارا می دانی که شبها نخوابیدیم، نشر علم دادیم، درس خواندیم، درس دادیم و کتاب نوشتیم.

پاسخشان می دهند: این کارها را کردید برای این که بگویند: شما عالمید، باسواد و با فضیلتید، در این دوره به شما بگویند، آیت الله یا دکتر و پرفسور و دانشمند، و به آن رسیدید.

غرض این است که یک عمر خیال می کرد عالم دینی است و مُرکّبش از خون شهیدان برتر است. ولی نمی دانست که بندگی هوای نفسش را کرده است. امر می شود که او را به رو در آتش بیفکنند. چون ریاکار است.

طایفه دیگر را می آورند، اینها قُرّاء قرآنند، به آنها هم می گویند: منظورتان از تلاوت قرآن این بود که بگویند: خوب قرآن می خوانید، قاری قرآن هستید؛ و به آن رسیدید دیگر از خدا چیزی طلب ندارید. آنها را هم به رو در آتش می افکنند.

طایفه سوم: شهیدانند، که به خیال خودشان در راه خدا جانشان را فدا کردند. پاسخشان می دهند که: خدا از قصد شما آکاه است، منظورتان از فتن به معرکه ی جنگ این بود که شجاعت خود را بروز دهید و به شما بگویند که پردل و زورمند و شجاعید و مردم هم گفتند و به مقصود خود رسیدید. (مگر از روی اخلاص و برای خدا کاری کرده باشند که بهشت مژده ی آنهاست) آنها را نیز به رو در آتش می اندازند.

طایفه چهارم: اغنیایند، آنهایی که در راه خیر، پول خرج کرده اند، آنها را می آورند، عرض می کنند: خدایا تو می دانی که ما فقرا را اطعام کردیم و پوشانیدیم، مسجد ساختیم، آب انبار بنا کردیم، مدرسه ساختیم، موقوفه و خیرات جاری تاسیس نمودیم.

ندا می رسد: اینها که می گویید درست است اما منظورتان این بود که بگویند: فلانی کریم است، اهل خیر است، دست و دل باز است، یا در این دوره در روزنامه ها بنویسند فلان شخص، فلان مبلغ به زلزله زدگان و آسیب دیدگان کمک کرد؛ و به منظور خود رسیدید. امر می شود اینها را هم به آتش افکنند. (زبدة القصص، ص60)

وای از ریا که شرک به خداست و در قیامت به چهار ندا خوانده می شوند:

1_ کافر  2_ مشرک  3_ غادر  4_ مرائی

آیا عمل خالصی از خود سراغ داریم که هیچ شائبه و ریائی در آن نباشد؟ پس چرا این عذاب ها را از خود دور می دانیم؟

مالک جهنم به ایشان می گوید: وای بر شما چه کسانی هستید که خدا اینقدر ملاحظه شما را فرموده است؟ می گویند: ما امت پیامبر آخر الزمانیم اما بدبختانه ریا کاریم.

خدای تعالی می فرماید: چون با این زبان یاد او کرده اند و این صورت ها را در سجده روی خاکها می گذاشتند هر چند ریا می کردند اما باز لطف حق شامل حالشان شده و همین صورت مجازی را به همین حد انجام داده اند به اعمال ناقابلشان ترتیب اثر داده می شود. (حقایقی از قرآن، ص201)

چهار عامل ما را جهنمی کرد

در قیامت بارها میان اهل بهشت و دوزخ گفت و گو رخ می دهد، که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است، یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده این است که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟

آنها می کویند: چهار عامل:

1_ «لم نک من المصلین» ، پای بند نماز نبودیم.

2_ «ولم نک نطعم المسکین» ، به گرسنگان اعتنا نمی کردیم.

3_ «و کنا نخوض مع الخائضین» ، ما در جامعه فاسد هضم شدیم.

4_ «و کنا نکذب بیوم الدین» ، قیامت را هم نمی پذیرفتیم.

(قصص الصلاة ، ص189)




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 11:57 عصر ::  نویسنده : ali farzadfar       

باد، باران و سایه های جهنم


 

باد، باران و سایه های اصحاب شمال در جهنم

« و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال فی سموم و حمیم و ظل من یحموم لا بارد و لا کریم» (واقعه / 41_44)

«اصحاب شمال کسانی هستند که نامه اعمالشان را به دست چپشان می دهند و یا در سمت چپ عرش هستند. اینها اعمالشان خیلی فضیحت بار و وخیم است؛ یا بی ایمان از دنیا رفته اند یا گناهانشان از نیکیهایشان زیاد است.

غذای اینها در جهنم، زقوم و ضریع است و آب آشامیدنیشان حمیم و صدید و غساق و غسلین است و باد و هوای خنکشان سموم است.»

« فی سموم و حمیم »

«سموم» یعنی باد بسیار گرم و سوزان که از تمام منافذ بدن مثل دهان و چشم و گوش و بینی به داخل بدن نفوذ می کند و دل و روده و کبد و امعاء و احشای داخلی بدن جهنماین را می سوزاند و آتش می زند.

جهنمیان وقتی زقوم و ماء حمیم خوردند، بدنشان پر از آتش و حرارت می گردد، در این هنگام دنبال باد خنکی می گردند تا اندکی از حرارت می گردد، در این هنگام دنبال باد خنکی می گردند تا اندکی از حرارت بیرونی و درونیشان را کاهش دهد، دچار باد سموم می شوند که آتشی بر حرارتشان می افزاید. سر انجام به دنبال سایه می گردند مخصوصا سایه های باران زا.

«ظل من یحموم»

سایه پیدا می کنند اما این سایه هم نه تنها از حرارت جلوگیری نمی کند و خنکی ندارد بلکه سایه ای است گرم و سوزان؛ زیرا دوده های آتشین جهنم است که هم سیاه است و تاریک و هم گرم و سوزان که قرآن می فرماید: سایه آتشین که نه سرد است و نه مهربان که همانند باران آتش زا بر سر اهل جهنم و جهنمیان با دیدن چنین باران آتش زایی به گوشه و کنار جهنم فرار می کنند.

و در آیه دیگر می فرماید:

«انطلقوا الی ظل ذی ثلاث شعب لا ظلیل و لا یغنی من اللهب انها تزمی بشرر کالقصر کانه جمالة صفر» (مرسلات / 33_30)

« در جهنم به جهنمیان گفته می شود: بروید به سوی سایه های سه شاخه، سایه ناشی از دودهای خفقان باری که سه شاخه دارد، شاخه ای بر فراز سر و شاخه ای از سمت راست و شاخه ای از سمت چپ، خلاصه سایه مرگباری که از هر سو آنان را احاطه کرده که نه تنها هیچ گونه نسیم و خنکی در آن نیست بلکه از آن، آتش می بارد و پر از جرقه های آتش است؛ جرقه هایی عظیم همچون کاخها یا شتران زرد رنگ که با سرعت به هر سو پرتاب می شوند.

 




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 11:57 عصر ::  نویسنده : ali farzadfar       

دوستان و رفقای جهنمی (قسمت اول)

«سوره زخرف/ آیه 39_36)

« هر کس از یاد خدا روی گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم پس همواره قرین و رفیق او است. و آنها (شیاطین) نیز ایشان را از راه خدا باز می دارند، در حالی که گمان می کنند هدایت یافتگانند. تا زمانی که در قیامت نزد ما حاضر شود می گوید: ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشینی بودی (ولی ما به آنها می گوییمJ هر گز این گفت و گوها امروز به حال شما سودی ندارد، چرا که ظلم کردید و همه در عذاب شریک هستید. (سوره ی زخرف / آیه ی 39_36)

یکی از زهاد می گوید: با یکی از مومنان جن دوست بودم، روزی در مسجد نشسته بودم آن رفیق جنی ام آمد و به من گفت: شما این مردم را چگونه می بینی؟ گفتم: بعضی را بی خواب و مشغول عبادت خداوند و بعضی را در خواب و غافل از یاد خدا. گفت: آنچه بر سرهای ایشان است می بینی؟ گفتم: نه. چشمهای مرا مالید دیدم که بر سر هر فردی غرابی نشسته اما بعضی از غرابها با بالهایشان جلو چشم ایشان را گرفته اند و بعضی از غرابها گاهی جلو چشم ایشان را می گیرند و گاهی بالهایشان را جمع می کنند. گفتم: این چیست؟ گفت: اینها که به صورت غراب بر سر ایشان نشسته اند، شیاطین می باشند. هر فردی از این مردم هر مقدار که از خداوند غفلت دارند به همان مقدار شیاطین بر ایشان مسلط و مستولی می باشند و جلو چشمشان را با بالهایشان می گیرند و هر کس که از خدا غافل نیست چشمهایش باز است. آنگاه این آیه را قرائت کرد: « و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین.»

بنابراین، کسانی که در دنیا شیاطین جنی و انسی را برای دوست و رفیق و قرین انتخاب کرده اند در قبر و قیامت و جهنم نیز رفیقشان ایشان خواهند بود. (تفغسیر منهج، ذیل آیات مورد بحث.)

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «در جهنم هر کسی مقرون به شیطانی است که قرین و همراه و دوست او است؛ یعنی به طرف راست اهل جهنم سنگ های آتش زا مثل سنگ کبریت و چخماق بسته می شود و در طرف چپش نیز رفیقی از شیطان است. (بحار، ج8، باب النار)

 

رفیق بد او را جهنمی کرد

( فرقان / 29_27)

« و به خاطر آور روزی را که ستمکار، دست خود را به دندان می گزد و می گوید: ای کاش با رسول خدا بودم و راه ایشان را بر می گزیدم، ای وای بر من، کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم او مرا از یادآوری حق گمراه ساخت بعد از انکه یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است.» (سوره ی فرقان، آیات: 29_27)

از ابن عباس مروی است که: این آیات درباره عقبة بن ابی محیط و ابی بن خلف نازل شده که عقبة عادت داشت از مسافرت که می امد غذایی را تدارک می دید و اشراف قوم را دعوت می کرد این بار نیز در مسافرت بود وقتی آمد تهیه طعام دید و حضرت رسول (ص) را نیز دعوت کرد. پیامبر اکرم وقتی غذا حاضر شد فرمود: تا شهادتین نگویی غذا نخواهم خورد. عقبه گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله« آن حضرت طعام او را خورد.

این سخن به گوش ابی بن خلف، آن دشمن سر سخت پیامبر اکرم رسید، عقبه را بسیار توبیخ کرد و گفت: تو چرا با پیامبر دوست شده و شهادتین گفته ای؟ اگر بخواهی دوستی ما پابرجا باشد باید بروی پیش او و او را تکذیب کنی و به او اهانت نمایی.

او نیز چنین کرد، سپس این آیات نازل شد. بنابراین، او در قیامت انگشت ندامت و پشیمانی به دندان می گزد که سعادت به در خانه او آمده بود اما او دوستی و رفاقت پیامبر اکرم را به دوستی دشمن پیامبر فروخت حالا مرتب می گوید: ای کاش با رسول خدا رفیق می شدم و با ابی بن خلف دوست نمی شدم. (تفسیر المنهج، ذیل آیات فوق.)

لازم به ذکر است که: عقیة بن ابی محیط در جنگ بدر اسیر شد و پس از آن به عنوان مفسد فی الارض به اعدام محکوم شد و سر نحسش توسط امیرالمومنین از بدنش جدا گردید.

ابی بن خلف نیز در جنگ بدر توسط خود پیامبر اکرم به درک واصل گردید.

((این است تاثیر یک دوست، خیلی باید مراقب دوستان خود باشیم، گاه ممکن است دوستان ما از جنس دیگری باشند، حب دنیا، اموال، علم!، اولاد، کار، درس!، پول، ماشین، کامپیوتر،تلویزیون، موبایل و... همه اینها از عواملی هستند که ما را از یاد خدا غافل می کنند و سر انجام به رضائل اخلاقی سوق می دهند.))




موضوع مطلب :


جمعه 92 آذر 15 :: 11:56 عصر ::  نویسنده : ali farzadfar       

غذا و طعام جهنمیان (قسمت دوم)

2_ضریع:

غذای دیگر اهل جهنم «ضریع» است که قران می فرماید:« ان لذینا...طعاما ذا غصة و عذابا الیما»(مزمل/13)

اهل جهنم وقتی غذاهای جهنم را می خورند احساس خوشحالی و سیری نمی کنند بلکه غصه دار می شوند؛ چون عذاب الیم و دردناک است.«لیس لهم طعام الا من ضریع لا یسمن و لا یغنی من جوع»(غاشیه/6-7)

غذای ضریع، نه باعث چاقی آنان می شود و نه آنان را سیر می کند؛ چون غذا نیست بلکه آتش و عذاب است.

ضریع هم مثل زقوم از هر مردار گندیده ای گندیده تر و از هر میوه و غذای تلخی تلخ تر و از هر آتشی سوزانده تر است که اهل جهنم هر مقدار ار آن بخورندئ باعث سیری آنان نمی شود؛ چون آتشی بیش نیست. و در روایت است که: «اگر قطره ای از ضریع در آبهای دنیا ریخته شود تمام حیوانان دریایی از بوی بد آن می میرند.» (بحار، ج8،ص280)

طعام ضریع از نظر مفسران و روایات

ضریع، نوعی گیاه خاردار است که برگ ندارد و اگر خشک شود سم کشنده می گردد. هیچ حیوانی این گیاه را نمیخورد.

خداوند که غذای اهل دوزخ را به این گیاه تلخ و سم دار و بدبو تشبیه کرده به خاطر خباثت این گیاه است و الا ضریعی که در جهنم است قطعا به مراتب از این گیاه بدتر و تلخ تر و بدبوتر خواهد بود؛ چنانچه پیامبر اکرم فرموده: ضریع، چیزی است در میان آتش دوزخ که خاردار است و از تلخ ترین گیاهان، تلخ تر و از مردار گندیده تر است و حرارتش نیز از حرارت آتش بیشتر است.

بعضی از راویان گفته اند که: در جهنم، دوزخیان بسیار گرسنه می شوند چنانچه از زیادی گرسنگی، آتش جهنم برایشان آسان می شود، در این هنگام، ضریع به انسان دهند که چون بخورند در گلویشان گیر کند(چون خار دار است) و فرو نرود و به همین جهت قران فرموده: «وطعاما ذا غصة» آنان به یادشان می اید که در دنیا وقتی غذا گلویشان گیر می کرد، آب می خوردند، در آنجا نیز تقاضای آب می کنند تا طعام ضریع را از گلویشان پایین ببرد. ملائکه عذاب از چشمه آنیه که چشمه جوشانی است و مانند مس گداخته است به ایشان آب دهند که وقتی نزدیک آن شوند پوست صورتشان درون آن ریزد و چون بخورند تمام امعاء و احشایشان را بسوزاند.

بعضی از دشمنان اسلام وقتی این آیه را شنیدند به مسخره گفتند: محمد ما را از این غذا می ترساند در صورتی که شتران ما آن را می خورند و سیر می شوند و چاق و چله می گردند ما نیز اگر آن را بخوریم هم سیر می شویم و هم فربه.

قران در جوابشان فرمود:

«لا یسمن و لا یغنی من جوع» طعام تلخ و تهوع آور ضریع، نه سیر می کند و نه چاق و فربه می گرداند.(تفسیر منهج،ج10،ص224و225.)

 

غذا و طعام جهنمیان (قسمت سوم)

3_غسلین:

»و لا طعام الا من غسلین لایاکله الا الخاطئون« (الحاقه/36-37)

جهنماین غذایی جز چرک و خون ندارند که آن را غیر از خطاکاران نمی خورند.

در تفسیر مجمع البیان و منهج الصادقین گفته که: »غسلین، کثافات و فضولات و چرک و خون و مدفوع جهنمیان است؛ یعنی اهل جهنم مدفوع و فضولات خودشان را خودشان می خورند.«

(تفسیر مجمع البیان و منهج، ذیل آیه مورد نظر.)

چنانچه در تاریخ است که: عده ای به نان بی احترامی می کردند و خودشان را در توالت با نان، پاک می کردند؛ سپس نان ها را در جای مخصوصی تل انبار می کردند تا اینکه این نانهای آغوشته به مدفوع به اندازه ی کوهی بالا رفت. خداوند هم به خاطر این بی حرمتی و کفران نعمت، قحطی را بر اینها مسلط کرد و چندین سال قحطی شد، تمام آذوقه اینان تمام شده، به سراغ این نانها رفتند تا اینکه همه این کوه نان را خوردند و تمام شده و همچنان قحطی بود اینها وقتی وقتی غذایی پیدا نکرده بخورند شروع کردند به خوردن خاکهای زیر این انبار نان و می گفتند: چون باران به این نانها خورده و سپس در زمین فرو رفته لذا این خاکها هم مزه نان می دهد، چندین متر هم خاکهای زیر این کوه نان آغوشته به نجاست را خوردند و از کرده خویش پشیمان شدند تا دوباره خداوند به آنان ترحم کرد.

علاوه بر این، نجاست خوردن حیوانات در دنیا هم مرسوم است مثل مرغ و خروس نجاست خوار؛ در جهنم هم که جهنمیان به صورت حیوانات هستند، پس نجاست خوردن جهنماین هیچ استبعادی ندارد.مضافا بر اینکه آنجا دار تکلیف هم نیست تا حلال و حرامی در کار باشد. آنها در دنیا که دار تکلیف و حلال و حرام بود، به وظیفه خویش عمل نکرده و جهنمی شدند در آنجا هم با آنان مثل حیوانات عمل می شود و موظف می شوند که نجاست و مدفوع خویش و حتی دیگر جهنمیان را بخورند.

پناه بر خداوند از ان روز

خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از عذاب الیم رهایی بخش.




موضوع مطلب :


<   1   2   3   >   
 
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 5509