مردم در آخر الزمان
پیشوایان و بزرگان دین و آیین ما، آن ها که از موجودات نامرئی باخبرند و آنهایی که از فضای جو و آسمان ها با خبرند، و آن هایی که از اعماق علوم آگاهند، حتما و یقین درباره ی وقوع حوادث و از احوالات آینده ی بسیار دور هم با خبرند.
ابعاد علمی آن ها برای ما معلوم است و حال بُعد زمانی آنها را ببینیم.
یعنی پیش بینی آنها درباره ی امروز که زمان ما است، و از آن تاریخ بیش از هزار و چهارصد سال گذشته و از اوضاع و احوال امروز، برای مردم زمان خود چه گفته اند؟ که این هم یکی از عجایب و دلایل حقانیت آنهاست، آن ها را خداوند برای مردم برگزید تا مثال درستی و درستکاری باشند و الگویی برای خوبی ها و انسانیت و شرافت، و راهنمای خیر و سعادت دنیا و آخرت ما باشند.
حضرت علی علیه السلام در یکی از خطبه های خود در اوصاف و احوال مردم در آخرالزمان می فرماید:
احفظ فان علامة ذلک اذا امات الناس الصلوة.
حضرت به حاضران فرمودند: در هوش و ذهن خود بسپارید که نشانه های آنروزگار این چنین است، اگر هر آینه مردم نماز خواندن را برانداختند.
و اضاعوا الامانة و آنگاه که امانت داری ضایع شود و نبودن افراد امین.
و استحلوا الکذب و آنگاه که دروغ پردازی و جو سازیهای دروغین به چشم مردم روا و پسندیده شود.
و اخذوا الرُشا و آن زمان که رشوه گیری رسم رایج و مسئله معمولی شود.
و شیّدو البنیان و آن زمان که ساختمان های بزرگ و دیدنی برپا می کنند.
باعوا الدین بالدنیا دینداری را به خاطر دنیا فروختند و به کنار گذاشتند.
و استعملوا السفهاء و در تمام زمینه های دوستی و همنشینی و همکاری، آن ها با سفیهان و بی خردان و افراد تهی مغز می گذرانند.
و شاوروا النساء و در تمام اوضاع و احوال با زنان هم عقیده و همراهی و کارها را به آنها واگذار می کنند و زمام امورشان به دست زنها می افتد یعنی آن طور که آن ها بپسندند.
و قطعوا الارحام و آن زمان خویشاوندی و مسئله فامیل و خانواده از بین می رود.
و اتبعوا الاهواء و آن زمان مردم مدام پیرو هوی و هوسها می شوند.
و استخفوا بالدماء مردم آن زمان نسبت به قتل و خون ریزی ها بی اعتنا و به آن ها اهمیتی نمی دهند.
و کان الحلم ضعفا و آن زمان صبر و بردباری در میان مردم ضعیف می شود. «یعنی رواج خشونت و بی حوصلگی و عصبانیت.»
والظلم فخرا زور و ستمکاری و قلدری کردن مایه ی فخر و سربلندی می شود.
و کانت الامراء فجره و آن زمان بزرگان و دولت مردان و امیران همه در فساد کاری علنی و آشکارند.
و الوزراء ظلمة آن زمان وزیران همه ظالمند.
والعرفاء خونة و آن زمان چهره های سر شناس و شخصیت ها همه خیانت کارند.
و القراء فسقة با سوادان و خوانندگان همه فاسد و لاابالی و بی بند و بار می شوند
و استعلن الفجور و آن زمان فحشا علنی و در میان مردم ظاهر و نمایان می بینی.
و قول البهتان در تهمت و افترا بی اهمیتند.
و الاثم و الطغیان گنه کاری و طغیان کردن در میان مردم مشاهده می شود.
و حلیت المصاحف و آن زمان قرآن ها زیبا و خوش نقش و نگار می شود.
و زخرفت المساجد و آن زمان مسجدها آراسته و پر زرق و برق است.
و طولت المنار و آن زمان گلدسته های مساجد بلند و با عظمت می شود.
و ازدحمت الصفوف و آن زمان اجتماعات مختلف مردم بسیار است.
و اختلفت الاهواء هوی و هوسها بسیار و سرگرمیها متنوع می شود.
و نقضت العهود و پیمانها و سنت ها از هم گسسته و مردم نسبت به همدیگر بی وفا می شوند.
و شارک النساء ازواجهن فی التجارة حرصا علی الدنیا و آن زمان زنها با مردان خود در کار تجارت مشارکت می کنند، از حرص و ولعی که به دنیا داری دارند.
و علت اصوات الفساق و استمع منهم و آن زمان صدای خوانندگانی فاسد، همه جا را فرا خواهد گرفت و با خوانندگی آن ها فساد را توسعه و هوسهای مردم را تحریک می کنند و مردم مدام به صدای این خواننده ها گوش فرا می دهند.
و کان زعیم القوم ارذلهم و آن زمان می بینی که بزرگان و سردمداران مردم از پست ترین افراد جامعه هستند.
واتقی الفاجر مخافة شرة و آن زمان مردم از ترس افراد فاسد و بی شرمی، پرهیز و به او احترام می کنند.
و صدق الکاذب و آن زمان مردم باور دارند سخنان دروغ پردازان را.
و اوتمن الخائن و آن زمان مردم افراد خیانت کار به مال و ناموس را افراد مطمئن می دانند و نسبت به خیانتکاری آنها لاابالی هستند.
و اتخذت القیان والمعارف و آن زمان مردم مطرب می شوند و انواع آلات موسیقی را به کار می برند.
و لعن آخر هذه الامة اولها و آن زمان دشنام دادن و ناسزاگویی در میان مردم به این و آن و از گذشتگان، رواج طبیعی است.
و رکب ذوات الفروج السروج و آن زمان زنهای هوسباز بر سواریها سوار شوند و در جاده ها بتازند.
و تشبه النساء بالرجال و آن زمان که زنها خود را همچون مردان در آورند « از لحاظ لباس و آرایش و رفتار و کردار و غیره».
و الرجال بالنساء و آن زمان که مردان خود را همچون زنان در آورند «ظریف و لطیف و ملوس بنمایانند خود را همچون دختران و زنان و همچون آنها لباس و آرایش و رفتار کنند.»
و شهد شاهد من غیر ان یستشهد و آن زمان که مردم بدون آن که چیزی را دیده باشند به آن شهادت و گواهی می دهند که این چنین است و به ناحق می گویند که آن چنان بود.
و تفقهوا لغیر الدین و آن زمان دقت و تحقیق نمی کنند برای دین و آیین خود و تنها مسایل مادی و اهداف دنیایی را دنیال می کنند.
و آثروا عمل الدنیا علی الاخرة و آن زمان مردم تمام توان و تلاش خود را مدام برای دنیا و هوسهای آن صرف می کنند، به حدی که آخرت را فراموش خواهند کرد و به آن بی اعتنا هستند.
و لبسوا جلود الضان علی قلوب الذئاب و لباس از چرم گوسفند بر تن خود می کنند و در حالی که دلهای آن ها همچون گرگ درنده است.
و قلوبهم انتن من الجیف و دلهای آن ها گندیده تر از لاشه مرداری متعفن است.
و امر من الصبر و تلخ تر از زهر گشنده است.
فعند ذلک الوحا الوحا پس در آن وقت و آن زمام وای وای، که مردم به چه حال و روزی خواهند بود.
العجل العجل آن زمان فریاد برخواسته از دل مردم همواره از فریاد رسی خواهد بود و انتظار گشایش و توقع فرجی در حال و کار خود دارند.
و اقترب الموعود و آن گاه است که لحظه ی پیش بینی شده یعنی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک خواهد بود.
ان شا الله
(بحار الانوار، جلد52)
عذاب های جسمی جهنمیان
مشاهدات رسول الله در معراج، از عذاب جهنمیان
رسول خدا (ص) فرمودند که: من در شب معراج در حال معراج به جماعتی برخورد کردم که در جلوی آنها سفرهایی از گوشت های پاکیزه و طیب و سفرها هایی از گوشت های خبیث بود و آنها گوشتهای طیب را رها کرده و از گوشت های خبیث می خوردند.
از جبرئیل سوال کردم: اینها چه کسانی هستند؟
جبرئیل گفت: جماعتی از امت تو هستند که غذای حلال را رها نموده و از غذای حرام می خوردند.
رسول خدا فرمود: از آنجا عبور کردیم به جماعتی برخوردیم که لب های کلفتی مانند لب های شتر داشتند و با آن لب ها گوشت های بدن خود را قیچی کرده و در دهان خود قرار می دادند.
من گفتم: اینان چه دسته ای هستند، ای جبرئیل؟
جبرئیل گفت: افرادی که پیوسته در صدد عیب جویی از مردم برآمده و با زبان و اشاره به عیب ظاهر و باطن مردم می پرداختند.
رسول خدا فرمود: و از آنجا عبور کردم به گروهی که صورت ها و سرهای آنان با سنگ کوبیده می شد برخورد کردم.
گفتم: ای جبرئیل این گروه چه کسانند؟
گفت؟ افرادی که نماز عشا را ترک می کنند.
سپس گذشتیم از آنجا تا رسیدیم به جماعتی که آتش در دهانشان فرو می رفت و از دُبُرشان خارج می شد؛ گفتم: ای جبرئیل اینان کیانند؟
گفت: اینان افرادی هستند که اموال یتیم را از روی ظلم و ستم می خوردند، اینان در حقیقت آتش می خوردند و به زودی به آتش سعیر آتش گرفته و در آن سوخته خواهند شد.
از آنجا نیز عبور کرده رسیدیم به اقوامی که از بزرگی شکم هر چه می خواستند از زمین برخیزند نمی توانستند.
گفتم: ای جبرئیل اینان چه دسته ای هستند؟
جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که ربا می خورند و نمی توانند از جای خود برخیزند مگر مانند بر خواستن کسی که جن زده شده و عقل خود را به کلی از دست داده، اینها در راه و روش آل فرعونند و هر صبحگاه و شبانگاه بر آتش عرضه می شوند.
و از آن محل عبور کردیم به زنانی که به پستانهای خود آویخته شده بودند رسیدیم.
پرسیدم: ای جبرئیل اینان چه گروهی از زنانند؟
جبرئیل گفت: اینان زنانی هستند که اموالی را که از شوهرهایشان باقی مانده و متعلق به فرزندان آن شوهران است، به فرزندان غیر آن شوهر ها داده اند و در حقیقت ارثیه یتیم های آنها را برای غیر آنها صرف نموده اند. (تفسیر علی بن ابراهیم، ص370، داستانهای عبرت انگیز، ص95)
توصیف جهنم از زبان کسی که جهنم را دیده و به دنیا برگشته و از جهنم سخن می گوید
انس بن مالک روایت کرده که: روزی حضرت رسول الله(ص) فرمود: در این ساعت برادرم جبرئیل به من خبر داد که جریر بن عطای جریح از دنیا رفت و جان او را به آسمان بردند؛ بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید باز او را به دنیا فرستادند او را بطلب و از او بپرس تا از احوال آخرت تو را خبر دهد و اصحاب بدانند که چه در پیش است.
حضرت او را طلب نمود و فرمود: شرح حال خود را بازگوی، جریر عرض کرد: یا رسول الله در دکان نشسته بودم که تنم ناخوش گردید، برخواستم و به خانه رفتم زبانم از کار افتاد و بر بستر بیماری خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومی را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند، و زمان دیگر جمعی را دیدم که به صورت خوکان آمدند و بر جناب راست من ایستادند و زمانی دیگر گروهی را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه می کردم و زبانم بند شده بود و دیگر نمی توانستم سخن گویم پس سر تا پای مرا بو کردند و گفتند: «لا اله الا الله محمد رسول الله» آن گاه روی به آن قوم کردند که روی های ایشان چون روی خوک و سگ بود گفتند: شما بازگردید که اشتباهی امده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها که در پهلوی راست من بودند گفتند: بسم الله جانش را بستانید. پس جانم را به همواری برداشتند. یا رسول الله اگر بخواهم از تلخی جان کندن و دیدار ملک الموت و سکرات مرگ بگویم یکی از هزار وصف نتوانم کرد. پس حریری آوردند و جان مرا در آن حریر پیچیدند و به آن جماعت دادند که به صورت سگان و خوکان بودند و به آسمان بردند و آنها که به صورت گرگان بودند از عقب من می آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانیه های دوزخ را دیدم که هر یک مثل کوهی تازیانه های آتش در دست گرفته پیش من آمدند که بر من زنند آنهایی که مرا می بردند گفتند: باز گردید که این از جمله اهل توحید است. آنگاه مرا پیش مالک دوزخ بردند من او را به خلقتی دیدم که جز خدا بزرگی او را کسی نداند و کرسی ای دیدم از آتش که او در کرسی نشسته بود و روی او مانند روی اسب و پیری در پیش روی او بود که از آتش چهل پیراهن به او پوشانیده بودند من از بیم بر خود می لرزیدم آنگاه غلهای آتشین آوردند از من پرسید: چه نام داری؟ گفتم: جریر. گفت: پدرت؟ گفتم: عطای جریح. گفت: از کجایی؟ گفتم: از مدینه رسول خدا(ص)؛ پس دفتری آوردند در آن نگاه کرد سری حرکت داد و گفت: معبود تو کیست؟ گفتم: خدای عز و جلّ. گفت: رسول تو کیست؟ گفتم: محمد(ص). گفت: در زندگی اسرار تو چه بود؟ گفتم: «کلمه طیب? لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» پس به آنهایی که موکل بر من بودند گفت: به حکم الهی هنوز اجل این بنده نرسیده. پس مالک به من گفت: ای مرد باز می گردی یا می مانی تا قدرت الهی و عجایب و غرایب آن را مشاهده کنی و خبر از برای زندگان غافل ببری که خدای تعالی تو را از روی حکمت برای دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده؟ چون این مژده را شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم: می مانم. پس گفتم: آیا ملک الموت جان بندگان را اشتباهی هم می گیرد؟ گفت: استغفر الله چنین مگو که هرگز به روی اشتباه نرفته و هر چه جان می گیرد به فرمان خدا می گیرد و هیچ امت را کرامت نبود که یکی از ایشان بمیرد و باز او را زنده کنند تا احوال عقبی را به مردم دنیا باز گوید، این شرف برای امتی است که پیغمبر آنها محمد(ص) می باشد و بر کسی معلوم نشده و نخواهد شد. آنگاه نامه ای به دست من داد چون نگاه کردم سیصد و شصت حسنه در آن بود و برابر آن بدی دیدم ترسیدم که مستوجب دوزخ شوم. نامه دیگر به دست من دادند چون در آن نگریستم نیکی های بسیار دیدم گفتم: اینها اعمال من نیست این همه نیکی از کجا است؟ گفتند: ای بنده خدا و امت محمد(ص) خدای تعالی اعمال نیک را ده برابر می گرداند همچنان که در کلام خود فرموده: « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» پس یک نیکی تو با یک بدی برابر باشد و نه تای دیگر را از برای تو ذخیره کرده اند. آن گاه مالک یکی از خازنان را طلبید و گفت: فرمان چنین است که این بنده را بدون آسیب همراه خود ببری تا اهل عذاب را ببیند و قدرت باری تعالی را مشاهده نماید تا چون بازگردد امتان محمد را خبر دهد که چه در پیش است، پس مرا به دوزخ بردند یا رسول الله چون داخل دوزخ شدم دیدم که گروهی از غیبت کنندگان سنگهای آتشین در دهان داشتند و فرو می بردند و از راه دیگر بیرون می آمد هر باری که آن سنگها را فرو می بردند چنان فریادی می کردند که اگر اهل دنیا می شنیدند هر آن هلاک می شدند.
یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم جمعی را دیدم که زبانهای ایشان از کام گسسته می شد و هر ساعت یکبار ملائکه های عذاب، عمودهای آتشین بر سر ایشان می زدند، پرسیدم که این قوم چه کرده اند؟
گفتند: اینها در دنیا به مساجد از روی ریا می رفتند و در آنجا غیبت می کردند.
یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم گروهی را دیدم که چرک و خون گندیده از فرج ایشان مانند جوی روان بود و همه مردم دوزخ از بوی گند ایشان فریاد می کردند، پرسیدم: این جماعت چه کرده اند؟ گفتند: اینها زناکارانند که بدون توبه از دنیا رفته اند.
یا رسول الله چون از آنجا گذشتم گروهی را دیدم که بر دارهای آتشین سرنگون آویخته بودند و هر یک را به زنجیر آتشین بسته بعضی را قدح و برخی را سبو و گروهی را خیک ها بر گردن بسته و جمعی را طنبور و دسته ای را بربط و نای آتشین بر بسته هر یکی را دو فرشته عذاب دوزخ موکل بودند و به دست هر یک قدح و پیاله ای از چرک و خون بود که به ایشان می خورانیدند که همه گوشت و پوست روی ایشان در پیاله می ریخت و فریاد و ناله و زاری می کردند. من گفتم: اینها چه کرده اند؟ گفتند: اینها شراب خواران و مطربانند که بدون توبه مرده اند.
یا رسول الله چیزهایی دیدم که ذکر آنها را نتوانم کرد و دیگر طاقت دیدن آنها را نیاوردم. گفتم: مرا بازگردانید. پس مرا پیش مالک دوزخ بردند، دیدم شخصی که مرا به عوض او آورده بودند پیراهنی از آتش بر او پوشانیده و در دوزخ انداختند؛ مالک به من گفت: اگر نه آن بود که رحمت خدا شامل حال تو بود این پیراهن آتش را بر تو می پوشاندند.
آن گاه گفت: ای بنده خدا می خواهی که بهشت و اهل آن را هم مشاهده نمایی؟ گفتم: آری، پس به یکی از فرشتگان دستور داد این شخص را پیش رضوان برید و بگویید که این مرد یکی از امتان محمد(ص) است که شربت مرگ چشیده و اهل دوزخ را دیده و نیکی او زیاده از بدی آمده است او را به بهشت بر تا بهشت را ببیند و خبر از برای اهل دینا ببرد که چه در پیش است. چون مرا پیش رضوان بردند، جوان خوشروی، خوش خوی و خوش لقایی را دیدم که مثل او هرگز کسی را ندیده بودم در روی من چون گل بشکفت و بخندید. پس به فرشتگان نیکو صورت دستور داد تا در بهشت را بگشودند و مرا به بهشت بردند. قصری دیدم به غایت رفیع و عالی که شرح آن به گفتن در نیاید، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن خیر البشر است. باز پرسیدم: آیا برای من هم جایی هست؟ گفتند: آری هر که از اهل توحید است برای او در بهشت جا و مقام خواهد بود.
یا رسول الله چندان عجایب و نعمتها دیدم که وصف آنها به زبان در نیاید. باز ما را پیش مالک دوزخ بردند دیدم همه اهل عذاب در دوزخ افتاده اند چنان که گویی مرده اند و هیچکس را عذاب نمی کردند پرسیدم که: ای مالک قضیه چیست که از این دوزخیان آوازی بر نمی آید مگر مرده اند؟ گفت: ای جریر اینجا جای مرگ نیست اما چون روز پنج شنبه و جمعه می شود خدای تعالی عذاب را از دوزخیان بر میدارد پس به من گفت: برو و باقی عمر خود را به عبادت و بندگی خدای تعالی صرف کن. آن گاه مالک به آن جمعی که به صورت گرگ بودند، گفت: این مرد را ببرید و جان او را در کالبدش رسانید. پس موکلان مرا باز آوردند در آن وقت اقوام مرا غسل داده کفن کرده و بر من نماز گزارده بودند که به فرمان خدای تعالی جان مرا باز آوردند بر خواستم و نشستم.
یا رسول الله این همه در یک لحظه بر من گذشت.
پس حضرت فرمود: جبرئیل به فرمان ملک جلیل به من خبر داده آنچه تو بیان کردی، بیان تو واقع است و خلافی ندارد. آن گاه روی مبارک را به اصحاب کرده و فرمود: هرگز این چنین قضیه ای برای کسی روی نداده و برای کسی هم به غیر از جریر تا قیامت روی نخواهد داد.
و سبب این قضیه آن بود که چون حضرت رسول(ص) را به معراج بردند منافقان با هم می گفتند که: این قصه اگر راست می بود پس چرا او را از مکه معظمه به مدینه نبردند که خود می رفت پس این واقعه برای جریر بن عطای جریح واقع شد که از او راستگوتر و فاضلتر و صالحتر در میان قوم نبود، حق تعالی از روی حکمت این واقعه را بر جریر نمودار کرد که بالعیان ببیند و در میان آن قوم خبر دهد. پس هر گاه آن حضرت از معراج و بهشت و دوزخ و ملک رضوان و حور قصور بیان می فرمود و منافقان شک می کردند جریر آن حضرت را تصدیق می نمود و آن طایفه قبول می کردند و به سخن آن حضرت شک و شبهه نمی کردند.
پس ای عزیز این دلیل را برای آن آوردم تا مومنان و موالیان از کارهای ناشایسته باز ایستند و توبه کنند چنانکه حق تعالی در کلام خود خبر داده که از عصیان دور باشید و متابعت شیطان مکنید و دل به دنیای غدار مبندید آنجا که فرمود: « یا ایها الذین امنو لا تتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشا و المنکر» که تابع و متبوع هر دو در دوزخ خواهند بود پس علاج این، ترک مجالست اهل دنیا است هرگاه چنین کردی به تحقیق که دری از درهای رحمت به روی تو گشاده خواهد.
(جامع التمثیل، ص191)
موضوع مطلب :